loading...
فروشگاه اینترنتی 5040
فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 158 شنبه 08 آذر 1393 نظرات (0)

fu2952

بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشه بهتر این نموخونه

هنگامی که کارفرما به کارگرش مزدی ناچیز بدهد و از او مؤاخذه کند که چرا خوب کار نکرده‌ای یا وقتی که ارباب به نوکر خود پرخاش کند که فلان دستور مرا چرا خوب انجام ندادی و نوکر از مزد خود رضایت نداشته باشد، در جواب او این مثل را می‌گوید.

fu2952

بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشه بهتر این نموخونه

هنگامی که کارفرما به کارگرش مزدی ناچیز بدهد و از او مؤاخذه کند که چرا خوب کار نکرده‌ای یا وقتی که ارباب به نوکر خود پرخاش کند که فلان دستور مرا چرا خوب انجام ندادی و نوکر از مزد خود رضایت نداشته باشد، در جواب او این مثل را می‌گوید.

fu2952

بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشه بهتر این نموخونه

هنگامی که کارفرما به کارگرش مزدی ناچیز بدهد و از او مؤاخذه کند که چرا خوب کار نکرده‌ای یا وقتی که ارباب به نوکر خود پرخاش کند که فلان دستور مرا چرا خوب انجام ندادی و نوکر از مزد خود رضایت نداشته باشد، در جواب او این مثل را می‌گوید.

سه نفر برای دزدیدن زردآلوی شکرپاره وارد باغی شدند. ولی در بین درختان آن باغ فقط یک درخت زردآلوی هلندر میوه داشت و از زردآلوی شکرپاره اثر

ی دیده نمی‌شد، به ناچار تن به دزدیدن نقد موجود در دادند. یک نفر از آنها برای تکاندن شاخه‌‌ها بالای درخت رفت.

دو نفر برای جمع کردن میوه در پای درخت ماندند. در این بین سر و کله باغبان از دور پیدا شد، دو نفری که در پای درخت بودند پا به فرار گذاشتند ولی چون فرصت نکردند از باغ خارج شوند یکیشان به زیر شکم الاغی که در گوشه باغ بسته بود پناه برد. دیگری خود را در جوی کوچکی به رو انداخت و دراز کشید.

باغبان نزد اولی رفت و گف: «مردک کی هستی و اینجا چه می‌کنی؟» مرد جواب داد: «من کره‌خرم» باغبان گفت: «احمق نادان ـ این خر که نر است» گفت: «باشد. مانعی ندارد.

من از پیش ننه‌ام قهر کرده‌ام آمده‌ام پیش بابام» باغبان پیش دومی رفت و گفت: «تو دیگر کی هستی؟» مرد گفت: «من سگم» باغبان گفت: «اینجا چه می‌کنی؟» گفت: «معلومه. سگی از این طرف عبور می‌کرد. مرا اینجا گذاشت و رفت». باغبان رفت پیش سومی که خود را روی درخت جمع و گرد کرده بود و پشت شاخه‌‌ها قایم شده بود.

گفت: «تو بگو ببینم کی هستی؟» گفت: «من بلبلم» باغبان گفت: «اگر بلبلی یک نوبت آواز بخوان ببینم» مر

دکه نره غول با صدای نکره و زشتی که داشت، بنای آوازخوانی گذاشت. باغبان گفت: «خفه شو! بلبل که به این بدی نمی‌خواند». گفت: «احمق مگر نمی‌دانی بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر است بهتر این این نمی‌خواند؟»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3642
  • کل نظرات : 119
  • افراد آنلاین : 64
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 365
  • آی پی دیروز : 420
  • بازدید امروز : 707
  • باردید دیروز : 706
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 8,957
  • بازدید ماه : 8,957
  • بازدید سال : 157,614
  • بازدید کلی : 2,230,765