loading...
فروشگاه اینترنتی 5040
فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 212 جمعه 14 آذر 1393 نظرات (0)

اصن یه وضعی بمب خنده مرداد 92

تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با
خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد… منم خر کیف…
مربی: کسری جون، شمردن بلدی؟
کسری : آره! دایی سعیدم یادم داده!
مربیه : آفرین به تو پسر خوشگل و داییت!خوب حالا بگو ببینم، بعد پنج چیه؟
کسری : شیش!
مربیه : آفرین عزیزم، حالا بگو بعد هفت چیه؟
کسری : هشت!
مربیه : آاافرین! حالا بگو بعد ده چیه؟
کسری : سرباز

اصن یه وضعی بمب خنده مرداد 92

تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با
خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد… منم خر کیف…
مربی: کسری جون، شمردن بلدی؟
کسری : آره! دایی سعیدم یادم داده!
مربیه : آفرین به تو پسر خوشگل و داییت!خوب حالا بگو ببینم، بعد پنج چیه؟
کسری : شیش!
مربیه : آفرین عزیزم، حالا بگو بعد هفت چیه؟
کسری : هشت!
مربیه : آاافرین! حالا بگو بعد ده چیه؟
کسری : سرباز

:|

ff12با کلی عشوه به بابام میگم اگه یه مساوی (=) جلوی اسمم بود اونطرفش چی می نوشتی برداشته میگه نون خور اضافی!!! بعدم هرهر با مامانم میخندن!! :|

ff12

رفتم نشستم تو دستشویی بعد چند دقیقه یادم اومده اومدم مسواک بزنم :|
اصن یه وضی

ff12

طرف دندونش درد میکرده میره دکتر میگه:
آقای دکتر،همه رو بکش بجز اونی که درد میکنه!!
دکتر میپرسه : چرا؟
میگه:بذار مثل سگ تنها بمونه ..!

اصن یه وضی

ff12

دختر داییم بینیش رو عمل کرده الان هر ۲۰ دیقه یه بار میره جلوی آینه خودشو میبینه و میگه:
وااااای چقدر خوشششششجل شدم من =)))
الهی نااااااااازی :) )))

من :|
ینی اعتماد به نفسش رو اگر یه حوض داشت الان اقیانوس آرام بود!!!!

اصن یه وضی

ff12

تا حالا دقت کردین؟؟

تام و جری کلا لخت بودن
بعد وقتی میرفتن کنار دریا شورت پاشون میکردن!!!!!!!!

اصن یه وضی

ff12

بعد سحری رفتم دستشویی تو دستشویی بودم که اذان و دادن بعد داداشم اومده پشت در میگه:دااااداااااشی اذان گفتن چیزی نخوری آآآ
.
.
.
.
.
من : :|
بابا : !!!!!!!!
مامان : ؟؟؟؟؟؟ :|
داداش(همچنان منتظر جواب) : باشه!؟؟؟

ff12

به مامانم میگم لایک به غذات
.
.
.
.
میگه لایک به جدّ و آبادت بی چشم و رو!!
:|

اصن یه وضی

ff12

چند وقت پیشا کلیدم رو دانشگاه جا گذاشته بودم، رفتم حراست ببینم پیدا میشه. گفت مشخصات بده، گفتم چند تا کلید وصله به یه حلقه. گفت خودشه، بیا بگیر :|
اصن یه وضی

ff12

با پسر عموم رفتیم بیرون
گفت برم خودمو وزن کنم .(پیش اینا رفت که گوشه ی خیابون میشینن ترازو دارن)
خودشو رفت وزن کرد بعد ۲۰۰ تومن داد.
پسره گفت: خرده ندارم!
پسر عموی من: اشکال نداره دوباره وزن میگیرم !
رفت روی وزنه!
من هم که از این حرکت اینطوری بودم O:
=))

اصن یه وضی

ff12

وقتی یه جا میریم که برای من ناآشنا باشه بابام که میخواد من و
توی جمع معرفی کنه میگه:
مهدی وارث بزرگ بنده هستش و البته خر بابا :|

حضّار هم میگن خدانگهش داره :|
به همین برکت قسم راست میگم!!!!

اصن یه وضی

ff12

دیروز تو روزنامه خوندم که سمند شاسی بلند توسط طراحان ایران خودرو در حال طراحی هست :|

اصن یه وضی

اصن یه وضعی بمب خنده مرداد 92

تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با
خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد… منم خر کیف…
مربی: کسری جون، شمردن بلدی؟
کسری : آره! دایی سعیدم یادم داده!
مربیه : آفرین به تو پسر خوشگل و داییت!خوب حالا بگو ببینم، بعد پنج چیه؟
کسری : شیش!
مربیه : آفرین عزیزم، حالا بگو بعد هفت چیه؟
کسری : هشت!
مربیه : آاافرین! حالا بگو بعد ده چیه؟
کسری : سرباز

اصن یه وضعی بمب خنده مرداد 92

تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با
خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد… منم خر کیف…
مربی: کسری جون، شمردن بلدی؟
کسری : آره! دایی سعیدم یادم داده!
مربیه : آفرین به تو پسر خوشگل و داییت!خوب حالا بگو ببینم، بعد پنج چیه؟
کسری : شیش!
مربیه : آفرین عزیزم، حالا بگو بعد هفت چیه؟
کسری : هشت!
مربیه : آاافرین! حالا بگو بعد ده چیه؟
کسری : سرباز

:|

ff12با کلی عشوه به بابام میگم اگه یه مساوی (=) جلوی اسمم بود اونطرفش چی می نوشتی برداشته میگه نون خور اضافی!!! بعدم هرهر با مامانم میخندن!! :|

ff12

رفتم نشستم تو دستشویی بعد چند دقیقه یادم اومده اومدم مسواک بزنم :|
اصن یه وضی

ff12

طرف دندونش درد میکرده میره دکتر میگه:
آقای دکتر،همه رو بکش بجز اونی که درد میکنه!!
دکتر میپرسه : چرا؟
میگه:بذار مثل سگ تنها بمونه ..!

اصن یه وضی

ff12

دختر داییم بینیش رو عمل کرده الان هر ۲۰ دیقه یه بار میره جلوی آینه خودشو میبینه و میگه:
وااااای چقدر خوشششششجل شدم من =)))
الهی نااااااااازی :) )))

من :|
ینی اعتماد به نفسش رو اگر یه حوض داشت الان اقیانوس آرام بود!!!!

اصن یه وضی

ff12

تا حالا دقت کردین؟؟

تام و جری کلا لخت بودن
بعد وقتی میرفتن کنار دریا شورت پاشون میکردن!!!!!!!!

اصن یه وضی

ff12

بعد سحری رفتم دستشویی تو دستشویی بودم که اذان و دادن بعد داداشم اومده پشت در میگه:دااااداااااشی اذان گفتن چیزی نخوری آآآ
.
.
.
.
.
من : :|
بابا : !!!!!!!!
مامان : ؟؟؟؟؟؟ :|
داداش(همچنان منتظر جواب) : باشه!؟؟؟

ff12

به مامانم میگم لایک به غذات
.
.
.
.
میگه لایک به جدّ و آبادت بی چشم و رو!!
:|

اصن یه وضی

ff12

چند وقت پیشا کلیدم رو دانشگاه جا گذاشته بودم، رفتم حراست ببینم پیدا میشه. گفت مشخصات بده، گفتم چند تا کلید وصله به یه حلقه. گفت خودشه، بیا بگیر :|
اصن یه وضی

ff12

با پسر عموم رفتیم بیرون
گفت برم خودمو وزن کنم .(پیش اینا رفت که گوشه ی خیابون میشینن ترازو دارن)
خودشو رفت وزن کرد بعد ۲۰۰ تومن داد.
پسره گفت: خرده ندارم!
پسر عموی من: اشکال نداره دوباره وزن میگیرم !
رفت روی وزنه!
من هم که از این حرکت اینطوری بودم O:
=))

اصن یه وضی

ff12

وقتی یه جا میریم که برای من ناآشنا باشه بابام که میخواد من و
توی جمع معرفی کنه میگه:
مهدی وارث بزرگ بنده هستش و البته خر بابا :|

حضّار هم میگن خدانگهش داره :|
به همین برکت قسم راست میگم!!!!

اصن یه وضی

ff12

دیروز تو روزنامه خوندم که سمند شاسی بلند توسط طراحان ایران خودرو در حال طراحی هست :|

اصن یه وضی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3642
  • کل نظرات : 119
  • افراد آنلاین : 192
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 440
  • آی پی دیروز : 420
  • بازدید امروز : 1,911
  • باردید دیروز : 706
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 10,161
  • بازدید ماه : 10,161
  • بازدید سال : 158,818
  • بازدید کلی : 2,231,969